خسته تر از همیشه

مثل همیشه خسته ام خسته ام ...اری خسته تر از همیشه

p align="center">

 خوشبختي در زندگي مشترك ! ... روزي يك زوج، بيست و پنجمين سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند. آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اينكه در طول 25 سال حتي كوچكترين اختلافي با هم نداشتند. تو اين مراسم سردبيرهاي روزنامه هاي محلي هم جمع شده بودند تا علت مشهور بودنشون (راز خوشبختي شون رو) بفهمند. سردبير ميگه:آقا واقعا باور كردني نيست؟ يه همچين چيزي چطور ممكنه؟ شوهره روزاي ماه عسل رو بياد مياره و ميگه : بعد از ازدواج براي ماه عسل به شميلا رفتيم،اونجا ... براي اسب سواري هر دو،دو تا اسب مختلف انتخاب كرديم. اسبي كه من انتخاب كرده بودم خيلي خوب بود ولي اسب همسرم به نظر يه كم سركش بود. سر راهمون اون اسب ناگهان پريد و همسرم رو زمين انداخت . همسرم خودشو جمع و جور كرد و به پشت اسب زد و گفت :"اين بار اولته" دوباره سوار اسب شد و به راه افتاد. بعد يه مدتي دوباره همون اتفاق افتاد اين بار همسرم نگاهي با آرامش به اسب انداخت و گفت:"اين دومين بارت" بعد بازم راه افتاديم وقتي كه اسب براي سومين بار همسرم رو انداخت خيلي با آرامش تفنگشو از كيف برداشت و با آرامش شليك كرد و اونو كشت. سر همسرم داد كشيدم و گفتم :"چيكار كردي رواني؟ حيوان بيچاره رو كشتي!ديونه شدي؟" همسرم با خونسردي يه نگاهي به من كرد و گفت:"اين بار اولت  بود.........

بیچاره اقاهه

فقط ايرانيها اين همه فقط دارن :


فقط در ايرانه كه بعد از مراسم ازدواج به عروس و داماد به جاي آرزوي خوشبختي انواع راههاي كشتن گربه دم حجله راآموزش ميدهند.
> فقط در ايرانه كه اگه ديدي دختري بهت محل نميگذاره ميگن دختره خرابه و…يا پسره معتاد بچه ننه و الي …
فقط در سريالهاي ايرانيه كه آدم خوباش فقيرند و نماز شب ميخونند و به مسجد ميرند و آدم بداش پولدارند و دزدند و به هيچ وجه آدمها نميتونند هر دو خصلت را داشته باشند
فقطيك خواننده زن ايرانيه كه اين نبوغ را داره كه با لباس شب بتونه تو كوه وكمر آواز بخونه
فقط يك پسر ايرانيه كه بعد از ازدواجش تازه بياد دوران شيرخوارگيش ميوفته و به مادرش وابسته ميشه
فقط در ايرانه كه زارا و منگو با برندهايي چون شنل و گوچي برابري ميكنه
فقط يك فروشنده ايرانيه كهاگه وارد فروشگاه بشي و مثلا يك پيراهن را ازش بخواي بياره تا پرو كني ميگهاگه ميخريش بيارمش
فقط در ايرانه كه بعد از يك تصادف ساده ممكنه قتل اتفاق بيوفته
فقط خانمهاي ايراني هستند كه دچار عارضه پوستي هستند و رنگ پوست صورت با گردنشون 6 درجه فرق ميكنه
فقط در عروسي ايرانيه كه تعدادبچه ها از تمام ميهمانها +خدمه بيشتره
فقط يك مرد ايرانيه كه مامانش رااز زن و بچش بيشتر دوست داره
فقط در رستوران ايرانيه كه تو بجاي معاشرت با كسايي كه باهاشون اومدي بر و بر ميز روبروت رو نگاه ميكني
فقط در يك فست فود ايرانيه كه موزيك ترانس يا هاوس پخش ميكنه و مشتري را دچار سوهاضمه ميكنه
فقط يك خانم ايرانيه كه توي سوپر ماركت، سلموني، مهموني، صف مرغ و تخم مرغ كفش پاشنه 25 سانتي ميپوشه
فقط در ايرانه كه توي مهموني آدمها بجاي معاشرت كردن و شاد بودن فقط بهم نگاه ميكنند و حتي يك كلمه باهم حرف نميزنند
فقط در ايرانه كه تا يه مهمون خارجي مياد سريع ميبرندش تخت جمشيد و نقش رستم تا بگن ما كي بوديم انگار كه ما كي هستيم حساب نيست
فقط يك پدر بيچاره ايرانيه كه مجبوره خرج بچه هاشو تا زنده است بده بعد هم بگن بيچاره سني نداشت سكته كرد
فقط در ايرانه كه ابروي دختراش 6 خط بالاتره
فقط در ايرانه كه اگه با بچه تون خيابون راه ميري مردم به نشونه مثلا دوست داشتن يا نيشگونش ميگيرن يا دستاي كثيفشونو به پوست بيچاره ميمالند و يابدون اجازه بهش شكلات ميدن
فقط يه دختر ايراني اين استعداد را داره كه توي گرماي تابستون چكمه ميپوشه و توي سرماي زمستون صندل
فقط يك ايرانيه كه توي رستوران بعد از خوردن غذاش درخواست ظرف يكبار مصرف ميده تا 2 لقمه باقيمونده غذاشو ببره خونه چون فكر ميكنه پول داده
فقط يك ايرانيه كه باز هم تو رستوران سالاد بار را شخم ميزنه و قبل از اوردر دادن سير ميشه
فقط يك پدر و مادر ايراني هستند كه چه بچشون 4 سال داشته باشه چه 40 بازم ايناجازه را دارن كه حتي به آب خوردن بچشون نظارت كامل داشته باشن
فقط ايرانيها هستند كه معتقدن كه هنر فقط و فقط نزد خودشونه
فقط ايرانيهاهستند كه در فروگاهها يه 40/50 كيلو اضافه بار دارن
فقط يك خانم ايراني ميتونه كه در يك استخر هتل 5 ستاره با گن و لباس زير بياد تو آب چون فكرميكنه هر گردي گردوست
فقط ايرانيها هستند كه باز هم در رستوران همون هتل دوربين بدست از غذا و همه توريستهاي ديگه در حال خوردن غذا بدون اجازه فيلم ميگيره تا به همه بگه من كجا بودم
فقط در ادارههاي دولتي ايرانه كه هيچ وقت حق با مشتري نيست و هريك از كاركنان 5 ساعت مشغول نماز و عبادتاونهم در ساعتهاي كاري هستند و در ضمن به نشانه خاكي بودن كفشهاشونو زيرميز پارك ميكنند و با دمپايي در اداره ميچرخه

*******************************************

يك انشاي طنز

پدرم هميشه مي‌گويد " اين خارجي‌ها كه الكي خارجي نشده‌اند، خيلي كارشان درست بوده كه توي خارج راهشان داده‌اند" البته من هم مي‌خواهم درسم رابخوانم؛ پيشرفت كنم؛ سيكلم را بگيرم و بعد به خارج بروم. ايران با خارج خيلي فرغ دارد. خارج خيلي بزرگتر است. من خيلي چيزها راجب به خارج مي‌دانم.
تازه دايي دختر عمه‌ي پسر همسايه‌مان در آمريكا زندگي مي‌كند. براي همين هم پسر همسايه‌مان آمريكا را مثل كف دستش مي‌شناسد. او مي‌گويد "در خارج آدم‌هاي قوي كشور را اداره مي‌كنند"
مثلن همين "آرنولد" كه رعيس كاليفرنيا شده است. ما خودمان در يك فيلم ديديم كه چطوري يك نفره زد چند نفر را لت و پار كرد و بعد ...
البته آن قسمت‌هاي بي‌تربيتي فيلم را نديديم اما ديديم كه چقدر زورش زياد است، بازو دارد اين هوا. اما در ايران هر آدم لاغر مردني را مي گذارند مدير بشود.
خارجي‌ها خيلي پر زور هستند و همه‌شان بادي ميل دينگ كار مي‌كنند. همين برج‌هايي كه دارند نشان مي‌دهد كه كارگرهايشان چقدر قوي هستند و آجر را تا كجا پرت كرده‌اند.
ما اصلن ماهواره نداريم. اگر هم داشته باشيم؛ فقط برنامه‌هاي علمي آن را نگاه مي‌كنيم. تازه من كانال‌هاي ناجورش را قلف كرده‌ام تا والدينم خداي نكرده از راه به در نشوند. اين آمريكايي‌ها بر خلاف ما آدم‌هاي خيلي مهرباني هستند و دائم همديگر را بقل مي‌كنند و بوس مي‌كنند. اما در فيلم‌هاي ايراني حتا زن و شوهرها با سه متر فاصله كنار هم مي‌نشينند كه به ضعم بنده همين كارها باعث شده كه آمار تلاغ روز به روز بالاتر بشود.
در اينجا اصلن استعداد ما كفش نمي‌شود و نخبه‌هاي علمي كشور مجبور مي‌شوند فرار مغزها كنند. اما در خارج كفش مي‌شوند. مثلاً اين "بيل گيتس"با اينكه اسم كوچكش نشان مي‌دهد كه از يك خانواده‌ي كارگري بوده اما تا مي‌فهمند كه نخبه است به او خيلي بودجه مي‌دهند و او هم برق را اختراع مي‌كند.
پسر همسايه‌مان مي‌گويد اگر او آن موقع برق را اختراع نكرده بود؛ شايد ما الان مجبور بوديم شب‌ها توي تاريكي تلويزيون تماشا كنيم.
من شنيده‌ام در خارج دموكراسي است. ولي ما نداريم. اگر اينجا هم دموكراسي مي‌شد چقدر خوب مي‌شد. آنوقت "محمدرضا گلذار" رعيس جمهور مي‌شد و "مهناز افشار " هم معاون اولش مي‌شد. شايد "آميتا پاچان" و "شاهرخ خان" را هم دعوت مي‌كرديم تا وزير بشوند. خيلي خوب مي‌‌شد. ولي سد افصوث و دريق كه نمي‌شود.
از نظر فرهنگي ما ايراني‌ها خيلي بي‌جمبه هستيم. ما خيلي تمبل و تن‌پرور هستيم و حتي هفته‌اي يك روز را هم كلاً تعطيل كرده‌ايم. شايد شما ندانيد اما من خودم ديشب از پسر همسايه‌مان شنيدم كه در خارج جمعه‌ها تعطيل نيست. وقتي شنيدم نزديك بود از تعجب شاخدار شوم. اما حرف‌هاي پسر همسايه‌مان از بي بي سي هم مهمتر است.
ما ايراني‌ها ضاتن آي كيون پاييني داريم. مثلن پدرم هميشه به من مي‌گويد "تو به خر گفته‌اي زكي".
ولي خارجي‌ها تيز هوشان هستند. پسر همسايه‌مان مي‌گفت در آمريكا همه بلدند انگليسي صحبت كنند، حتا بچه كوچولوها هم انگليسي بلدند. ولي اينجا متعسفانه مردم كلي كلاس زبان مي‌روند و آخرش هم بلد نيستند يك جمله‌ي ساده مثل I lav u بنويسند. واقعن جاي تعسف دارد

**********************************************



نوشته شده در 17 آبان 1389برچسب:,ساعت 4:33 قبل از ظهر توسط ارتیمیس| |

p align="center">

 

.

من در این سن جوانی ز جهان سیر شدم / صورتم گر چه جوان است ز دل پیر شدم

اشتباهی که همه عمر پشیمانم کرد / اعتمادیست که بر مردم دوران کردم . . .

.

.

.

کمتر ای مونس جان بر من دیوانه بخند / که در این دشت جنون ، عاقل و دیوانه یکی است . . .

.

.

.

دل جز ره عشق تو نپوید هرگز / جان جز سخن عشق نگوید هرگز

 

صحرای دلم عشق تو شورستان کرد / تا مهر کسی در آن نروید هرگز

روز پاییزی میلاد تو در یادم هست  / روز خاکستری سرد سفر یادت نیست

ناله ی ناخوش از شاخه جدا ماندن من / در شب آخر پرواز خطر یادت نیست

تلخی فاصله ها نیز به یادت مانده ست  / نیزه بر باد نشسته ست و سپر یادت نیست

یادم هست …. یادت نیست

خواب روزانه اگر در خور تقدیر نبود / پس چرا گشت شبانه ، دربه در،یادت نیست

من به خط و خبری از تو قناعت کردم / قاصدک کاش نگویی که خبر یادت نیست

عطش خشک تو بر ریگ بیابان ماسید / کوزه ای دادمت ای تشنه, مگر یادت نیست

تو که خود سوزی هر شب پره را می فهمی / باورم نیست که مرگ بال و پر یادت نیست

تو به دل ریختگان چشم نداری بیدل / آنچنان غرق غروبی که سحر یادت نیست

یادم هست …. یادت نیست

نوشته شده در 13 آبان 1389برچسب:,ساعت 5:18 قبل از ظهر توسط ارتیمیس| |

p align="center">

 


و ای زیبا ترین شعر رهایی

توای گلبرگ سرخ آشنایی

میان کوچه های تار قلبم

به دنبال تو می گردم

کجایی ؟؟؟

به دیدارم بیا هرشب

 

 

در این تنهایی تنها و تاریک خدا مانند

دلم تنگ است

بیا ای روشنتر از لبخند

شبم را روز کن در زیر سر پوش سیاهی ها

دلم تنگ است  

 

عشق یعنی ...

عشق یعنی از خود بی خود شدن ...

به بلور احساس تلنگر زدن

آتش از درون زبانه کشیدن 

خزان را بهار دیدن

در پس غرور ظاهری قلب را به پاکی آفتاب آراستن

زیبایی ها و لطافت ها را با احساس در واژه گنجاندن

عشق یعنی گوهر را در صدف تنهایی نهان کردن

عشق یعنی آغازی شیرین و آتش جاودان با هر چه بوی تعلق دارد

عشق یعنی سوختن و ذوب شدن در بوته ی عشق

عشق یعنی لرزش همه ی وجود در برابر معشوق

یعنی زیبا دیدن زیبا شنیدن زیبا گفتن

یعنی در حریر نرم و لطیف راه رفتن

خواب های مینایی دیدن

عشق یعنی در آبی آسمان غرق شدن و آبی شدن

عشق یعنی تازگی ‌‌  یعنی بهار  ...

 

نوشته شده در 5 آبان 1389برچسب:,ساعت 4:8 قبل از ظهر توسط ارتیمیس| |

p align="center">

 

تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net



ممنون که به وبلاگم سر زدین فقط نظر یادتون نره

نوشته شده در 5 آبان 1389برچسب:,ساعت 2:38 قبل از ظهر توسط ارتیمیس| |

p align="center">

خدایا !...

 

همراه همیشگی ام باش و بهترین ها را مثل همیشه به من هدیه کن ...

من بی تو هیچم ای خدای بیکران مهربان...

خدای من !

حمایتم کن !...مواظبم باش !... دستم بگیر و مرا به سوی نور هدایت کن...همان نوری که سراسر عشق توست...

خدایا !....

میدانی ؟!...کاش میدانستی !...اما تو همیشه از دل ها آگاهی...پس مطمئنم که میدانی ! آنچه را که در دل و جانم میگذرد !

که....

سخت به مهر و محبت و توجه ات نیاز دارم !

سخت بر تو عاشقم !

و سخت دوستت دارم.

خدایا !....

تو را شکر و سپاسی بی حد می گویم برای هر آنچه که به من عطا کردی ای مهربان قدرتمند.

 

**********************************************************************************


خدای مهربان

گفتم: خسته ام....
گفتی: لا تقنطوا من رحمة الله...از رحمت خدا ناامید نشوید(زمر/53)
گفتم:هیشکی نمی دونه تو دلم چی می گذره...
گفتی: ان الله بین المرء و قلبه...خدا حائل است میان انسان و قلبش(انفال/26)
گفتم: هیچ کسی رو ندارم...
گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید...ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم(ق/16)
گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی...
گفتی: فاذکرونی، اذکرکم...منو یاد کنید تا یاد شما باشم(بقره/152)

 

وقتی خدا هست هیچ دلیلی برای ناامیدی نیست

کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و پرسید. می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید اما من به این کوچکی بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟

   خداوند پاسخ داد : از بین تعداد بسیاری از فرشتگان من یکی را برای تو در نظر گرفته ام او از تو نگهداری خواهد کرد اما کودک هنوز مطمئن نبود که میخواهد برود یا نه ؟  

 

   اما اینجا در بهشت من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم واینها برای شادی من کافی هستند خداوند لبخند زد.فرشته تو برایت اواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد.

   تو عشق اورا احساس خواهی کرد کرد و شاد خواهی بود کودک ادامه داد.

   من چطور می توانم بفهمم مردم چه میگویند وقتی زبان انها نمیدانم خداوند او را نوازش کرد و گفت فرشته تو زیبا ترین وشیرین ترین واژهایی را ممکن است بشنوی در گوش
تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی
کودک با ناراحتی گفت .وقتی میخواهم با شما صحبت کنم ؟
اما خدا برای این سئوال هم پاسخی داشت؟ فراشته ات دستهایت را در کنار هم قرار خواهد داد وبه تو یادخواهد داد که چگونه دعا کنی

 

    کودک سرش را برگرداند و پرسید. شنیده ام که زمین انسانهای بدی هم زندگی میکنند. چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟ فراشته ات از تو محافظت خواهد . حتی اگر به قیمت جانش تمام شود "
کودک با نگرانی ادامه داد."من همیشه به این دلیل که دیگر نمیتوانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود
خداوند لبخند زد گفت:"فرشته ات همیشه در باره من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه باز گشت نزد من را خواهد آموخت:گرچه من همیشه در کنار تو خواهم بود.

   کودک می دانست که باید به زودی سفرش را آغاز کند او به آرامی یک سئوال دیگر از خدا پرسید:"خدایا اگر من باید همین حالا بروم "نام فرشته ام را به من بگو!؟

خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد :

" نام فرشته ات اهمیتی ندارد  ، به راحتی می توانی او را مادر صدا کنی "





 

نوشته شده در 5 آبان 1389برچسب:,ساعت 2:35 قبل از ظهر توسط ارتیمیس| |

p align="center">

الو... سلام .....کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟ مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟  پس چرا کسی جواب نمیده؟

 یهو یه صدای مهربون! ..مثل اینکه صدای یه فرشتس .بله با کی کار داری کوچولو؟

 خدا هست؟ باهاش قرار داشتم.. قول داده امشب جوابمو بده.

 بگو من میشنوم .کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی ؟من با خدا کار دارم ...

 هر چی میخوای به من بگو قول میدم به خدا بگم .

 صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره؟؟؟؟

فرشته ساکت بود .بعد از مکثی نه چندان طولانی:نه خدا خیلی دوستت داره.مگه کسی میتونه تو رو دوست نداشته باشه؟

 بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست وبر روی گونه اش غلطید وباهمان

بغض گفت :اصلا اگه نگی خدا باهام حرف بزنه گریه میکنما...

بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت ؛

 بگو زیبا بگو .هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی میکند بگو..دیگر بغض امانش را بریده بود بلند بلندگریه کرد وگفت:خدا جون

 خدای مهربون،خدای قشنگم میخواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا...

چرا ؟این مخالف تقدیره .چرا دوست نداری بزرگ بشی؟ آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم

قد مامانم ،ده تا دوستت دارم .اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم؟

 نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟مثل بقیه که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن.

 مثل بقیه که بزرگن و فکر میکنن من الکی میگم با تو دوستم .مگه ما باهم دوست نیستیم؟پس چرا کسی حرفمو باور نمیکنه ؟خدا

 چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟مگه اینطوری نمی شه باهات حرف زد..

خدا پس از تمام شدن گریه های کودک:آدم ،محبوب ترین مخلوق من.. چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش میکنه...

کاش همه مثل تو به جای خواسته های عجیب من رو از خودم طلب میکردند تاتمام دنیا در

دستشان جا میگرفت.

 کاش همه مثل تو مرا برای خودم ونه برای خودخواهی شان میخواستند .دنیا برای تو کوچک است ...

 بیا تا برای همیشه کوچک بمانی وهرگز بزرگ نشوی...

کودک کنار گوشی تلفن،درحالی که لبخندبرلب داشت در آغوش خدا به خواب فرو رفت .

 



 

نوشته شده در 5 آبان 1389برچسب:,ساعت 2:29 قبل از ظهر توسط ارتیمیس| |



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت